به اون که باور داری...

هرچی تلاش میکنم بازم یه در بسته، تا آخر، میدونی گاهی به پاستیل تو دستت حسودیم میشه، مزه ی لذت بردن رو از نبودم خوب میفهمی نه از پاستیل تو دستهات پس شعار نمیدم چون خوب میفهمی حال و هوای این روزهامو،وقتی بیخیال چراغ سبزت میشم، و تو توی قرمزی خیالت دست و پا میزنی، که منی باشم واسه فرداهات،که میدونم تو نداری، خوب میدونی بازی کردن از هرنوعش رو خوب بلدم،تا آخرش هم میرم فقط جریمه اون غیرتی که رو ما میپاشی پای خودت، جریمه همون یه نگاهی که خیلی ارزون فروختی،